اینستا

ساخت وبلاگ
امشب سر سفره با دوستان یه بحث ازدواجی پیش اومد گفتم آره دوست دارم طرف مقابلم مثل خودم اینستا نداشته باشه؛چون پسری که توی این دوره و زمونه تونسته از اینستا بگذره، آدم خاصیه(که البته توی افرادی که تو دانشگاه میشناختیم شاید به ۲نفر هم نرسید!!). بعد یکی از بچه ها گفت« خاص نیست؛خنگه!!!» گفتم یعنی الان من خنگم؟!!! که بالاخره یه جوری سروته قضیه رو بست!... از کار فرهنگی تو اینستا میگفت، از اینکه میشه چیزای زیادی یادگرفت،اینکه ماها نباید اونجا رو خالی بذاریم...
منم گفتم «اگه حرفی واسه گفتن باشه آره»...
......................

آیا همه ی این آدما اونجا حرفی واسه گفتن دارن ؟!!
چنددرصدشون خالصانه دارن کار فرهنگی میکنن بدون اینکه به فکر فالوور و لایک باشن؟ قطعا اون آدمای خالص هم هستن... بایدم باشن... ولی بحث سریه چیز دیگست... آیا همین آدما توی جبهه ی کوچکتری مثل تلگرام تونستن اتفاقی رو رقم بزنن که سراغ یه جبهه ی عظیم چندصدمیلیونی رفتند؟!!
خوب آره من دیدم عکس فلانی رو تو فلانجا... دیدم یه گوشه ی دنیا چه وحشیگری اتفاق افتاد... خشم، نفرت، مظلومیت ، حسادت، عشق،خیانت، فقر،ثروت، خنده،گریه ... آره همه ی اینا رو دیدم... لایکشونم کردم، لایکمم کردند...
خوب بعدش؟؟!! «من لای این هیاهو، چه پرانتزی باز کردم؟! »این سوال آخر هرگز بوی ناامیدی نمیده،اتفاقا کسی که اینکارست، درخشانه توی این ماجرا؛ اونی که پی کار فرهنگی و دغدغش اومده... وگرنه اونی که میگه واسه تفریح، خوب موضعش مشخصه...

....................... . 

من امشب خیلی از اینا رو به اون دوستم نگفتم... حتی نگفتم دلیل اصلیم به غیر از «حرفی واسه گفتن نداشتن»، برمیگرده به شخصیتم... همون چیزی که تواولین پستم گفتم...
اما به اون جملش خیلی فکرکردم...

عشق بازی آسمون......
ما را در سایت عشق بازی آسمون... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahgozar7596 بازدید : 373 تاريخ : پنجشنبه 27 دی 1397 ساعت: 19:07